●
وبلاگم مثل يک کودک ناقص ميمونه و من حس پدري رو دارم که در حاليکه
که فرزندش رو- هرچند ناقص- دوست داره ٬ مونده که باهاش چکار کنه .(
يکي از پاريس )
امشب هم پدر آمد ٬ پسر خواب بود ٬ دستي بر موهايش کشيد ٬ لحظه ايي
به چهره اش خيره ماند ٬ آهي کشيد ٬ به آرامي برخواست ٬ کتش را بر روي
دستش جا به جا کرد ٬ برگشت ٬نگاهي ديگر ٬ پسر همچنان خواب بود ٬ پدر
به سوي تاريکي به راه افتاد ٬ صداي پاهايي که دور ميشوند و ملودي تصنيفي
قديمي که با سوت زده ميشود .....فيد آوت ......تاريکي .......
نوشته شده در ساعت 3:16 AM