●
نمي خواستم بنويسم
نگذاشت ٬ هر چقدر هم که در برفها بروي و
رد پاها را دنبال کني ٬ باز صدايت ميکند ! عجب سماجتي دارد اين مرد !
هر چقدر که بروي تا گم شوي ٬ به دنبالت نجوايش را ميشنوي ! عجب
نازنين رفيقي است اين مرد !
از اين بلاق٬ لطف دوستان مانده بود که خود کم نيست و
نگاه سنگين قاريان هر روزه ٬ دسته ي اول لطفشان مزيد و
دسته ي دوم صبرشان زياد .
گفته بودم « ماندنم آسان نيست ». به غايت مشکل تر از آن بود که
در سخن آيد . به حواشي نرويد و به بيراهه نشويد ٬ اين مجمل بگيريد
که فردا روز ( نه همين فردا ها ! ) خود حديث مفصل با شما خواهم خواند .
راي دريغ مداريد و کامنت بيشمار گذاريد و دختران همسايه را لينک
فراوان دهيد .
بر زينبل زيور و جامه ي نو خورده مگيريد که ما جز طراري پيشه ندانيم .
نوشته شده در ساعت 2:13 AM